سلام

+

+

+

اواسط تابستان بود که امدی

از لحظه اول دیدنت حسرتت را خوردم

و بدا به حال من که هم تو دل در گرو یاری داشتی هم من تن

آدم رو به پیشرفتی بودم

کتاب میخواندم، کتاب های خیلی خوب!

داستان مینوشتم، نه خیلی خوب اما رو به پیشرفت بود

آهنگ های خوبی هم گوش میکردم، نه همه پسند، نه فلسفه دار و لاتین!

روزی یک درس زبان هم میخواندم، هرروز ورزش هم میکردم

درسم رو به اتمام بود، شاغل هم شده بودم، توی فکر خانه گرفتن هم بودم :)

آمدی و بعد فقط یک زن عاشق پیشه بودم :)

-

-

-

این روزها دارم مدام خودم را سرسامان میدهم

چکار کنم برگردم به همانکه عاشقش بودم و عاشقش شده بودی

-

-

-

از همین امروز، نه از فردا

همین امروز شروع میکنیم درست کردنش :)

بشین برات چای بریزم