جیران من

برای آزادی برای زندگی برای انسانیت برای من که یک زنم

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

انقلاب زنانه- شب اول

این پست عقاید شخصی است و هیچ تحلیل حرفه ای و مبنی بر منبعی ندارد.

-

-

-

کسانی که دنبالم کردند قبلا میدونند که کجا ساکنم

اینجا انقلاب کاملا زنانه است.

محله ای که شب ها برای اعتراض ، شعار و تجمع میرم(نه برای پیاده روی!!) پارک بزرگی داره، توی این پارک پسرهای جوون غالبا توی دسته های 15 نفره حرکت میکنند و بازی میکنند یا دور هم جمع شدند.

به محض اینکه دختر تنهایی به دختر تنهای دیگه ای میپیونده، دو نفر لباس شخصی دنبالشون میفتند و اگه اون دو نفر بشه چهارنفر، گوشیشون رو در میارند و فیلم میگیرند و عکس، چنانچه چیزی هم رد و بدل بشه مستقیم اقدام میکنند تا ببینند چی بوده.

فضا کاملا امنیتی است

مردها به محض اینکه تجمعی شکل میگیره همراهی میکنند، اما شروع کننده نیستند، کاملا هم بهشون حق میدم، این شب ها توی بردن مردها لحظه ای درنگ نمیکنند. اگر زن رو کتک میزنند و هلش میدن که بره، مرد رو با اولین اعتراض دستگیر میکنند و میبردند.

-

-

-

بسم الله الرحمن الرحیم

نه چون به خدا اعتقاد دارم، چه بسا تمام اعتقاداتم رو از دست هم دادم و دیگه هیچ پیوندی بین خودم و هیچ نوع از منبع انرژی نمیبینم.

من تا اون روز هیچوقت توی هیچ تجمع اعتراضی شرکت نکرده بودم، هم سنم میرسید که شرکت کنم هم اگه عقلم میرسید باید شرکت میکردم اما متاسفانه عقب موندگی باعث شد بخوام توی مردابم حل بشم.

قبلش میخوام به یک درگیری در گذشته اشاره کنم:

نیزار ماهشهر:

این کشتار صرفا با نام نیزار ماهشهر شناخته میشه، این نیزار در واقع در شهر چمران در نزدیکی ماهشهره، متاسفانه گستره کشتار فقط مربوط به شهر چمران نبوده اما چون کشتار در اون قسمت بصورت دسته جمعی بوده و جنازه ها در نیزار که در واقع باتلاقه دفن شدن (واژه درست سر به نیست شدن رو نمیدونستم چجوری باید بگنجونم!) با این اسم شناخته شده، یه شهر عرب نشین تر هم حوالی ده دقیقه ای این شهر بوده که تعداد کشته هاش با کشته های نیزار برابری میکرده متاسفانه نت سیستمم وصل نمیشه ولی میتونید با سرچ کردن کشتار نیزار ماهشهر و خوندن روایتی که یک مهندس از اون روزها داشته (با رادیو فردا) خیلی بهتر ماجرا رو بخونید. اگر هم نتم وصل شد لینکش رو میذارم.

-

-

-

شب اول:

فراخوان برای ساعت 7 بود، اما ساعت10 هسته اولیه شکل گرفت

من ساعت 9:45 تصمیم گرفتم برگردم خوته و وقتی بهم خبر دادند شروع شده تا برسم تموم شده بود!

وسط میدون با اینکه جمعیت متفرق شده بود یه لباس شخصی پسر جوونی رو از یقه گرفت و شروع کرد به کشیدن و بردنش، سه تا پسر و من، از جمع تماشاگرها جدا شدیم و حمله کردیم سمتش، ترسید و با اینکه یقه پسر دستش بود بطور کاملا غریزی، نه آموزش دیده! شروع کرد به اسپری فلفل زدن. چشمام کور شد! اما پسرا با لگد و من با چنگ زدن! تونستیم پسر رو آزاد کنیم، اما لباس شخصی دست از سرمون برنداشت

چندتا تا مرد نظامی، قد بلندبا لباس های تقریبا آبی رنگ (چشمام دیگه خوب نمیدید) با کلاه نظامی اومدن سمتمون و سه تاشون جلوی من ایستادن، مسن بودند و کاملا ورزیده، وقتی لباس شخصی حمله کرد سمتم عقب روندنش و یکیشون من رو برد سمت یکی از فروشگاههایی که یه عده آدم توش بودن و کرکرش داشت میومد پایین و خب مردم ترسیدن از دیدنش و فرصت نشد برم پیششون

در یه پارکینگ خونه رو زد و هلم داد توی خونه

ده قدم جلوتر همون لباس شخصی با دوتا دختر درگیری لفظی پیدا کرد و در نهایت اونارو سوار کرد برد.

چیزی که توی این شب ها فهمیدم این بود که قشر خاکستری نظامی که آموزش دیدن، نه ارازل و بسیجیا، خاکستری نیستن، طوسی کمرنگن.اینها اونایین که زمانی که پیروز بشیم، با تکیه بر این پیروزی اسلحه شون رو سمت مافوق میگیرن، توی درگیری های خیابونی باعث میشن سیاه لشکر باشن و زمان حمله و سرکوب درواقع چون به تعداد کمیشون، کیفیت ندارن، کفه ترازو رو سمت ما سنگین میشه.

-

-

-

بقول غزاله چلاوی عزیز: نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.

۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۸:۵۹ ۲ نظر
جیران کمندی

قرةالعین

زرین‌تاج قزوینی (فاطمه یا ام‌السلمه) مشهور به طاهره قُرةالعَین یا طاهره بَرَغانی (زادهٔ ۱۲۲۸ قمری برابر با ۱۸۲۳ میلادی در قزوین – درگذشتهٔ ۱۲۶۸ قمری برابر با ۱۸۵۰ میلادی) شاعر و دین‌شناس بانفوذ کیش بابی در ایران بود.

طاهره دختر «آمنه خانم قزوینی»، زنی عالم و «ملاصلاح برغانی»، و عروس «شیخ محمد تقی» معروف به «شهید ثالث» بود. «سید کاظم رشتی» پیشوای شیخیه به وی لقب «قرةالعین» داد و بهاالله او را «طاهره» نامید. قرة‌العین شاعری خوش ذوق بود و در میان زنان شاعر شهرت خاصی داشته و دارد. شیخیه او را «قرة العین» و بابیه «طاهره» لقب دادند. وی فرزند حاج صالح قزوینی و همسرملا محمدبرغائی بود. در سال ۱۲۳۳ هجری قمری در قزوین به دنیا آمد. فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب را نزد پدر آموخت. آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی را که رهبران مکتب شیخیه بودند، مطالعه کرد و با سید رشتی مکاتبه و ارتباط برقرار کرد و سید کاظم رشتی در رسائل خود او را قرةالعین نامید.

مطالعه آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را دگرگون ساخت. دو پسر و یک دختر خود را به شوهر خود سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت. وقتی به آنجا رسید که سید در گذشته بود. قره العین در آن زمان ۲۹ سال داشت. در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس طلاب پرداخت.
بر طبق روایاتی که در دست است می‌توان دریافت که طاهره زنی زیبارو بوده‌است. با توجه به فضیلت، علم و هوشیاری طاهره، ناصرالدین شاه قاجار دلباخته او شده و از وی خواستگاری می‌کند.

قرةالعین پیشنهاد ناصرالدین شاه را رد می‌کند و نمی‌پذیرد که از افکار و عقاید آزاداندیشانه اش دست کشیده و به ملکه دربار تبدیل شود و به حرمسرای پادشاهی برود.
بر اساس اسناد برجای مانده، طاهره نه تنها اشعار و نثر استادانه‌ای داشت، بلکه در نظریه پردازی سیاسی نیز از پیشتازان بوده‌است. طاهره طرفدار دین بابی، اولین زن ایرانی است که مسئله تساوی حقوق زن و مرد را در سال ۱۸۴۸ یعنی ۴ سال پس از ایمان او به باب و آئین بابی، مطرح نمود. عده‌ای او را برجسته‌ترینِ افراد در مسئله دفاع از حقوق زنان می‌دانند.
او در سال ۱۸۴۸ میلادی، از حقوق برابر زنان و مردان سخن می‌گوید. به همین دلیل محمود خان کلانتر تهران برای او زندانی در قلعه طبرسی که واقع شده در کاخ طبرسی بود ساخت و به مدت یک سال او را در حبس نگاه داشت.

کلانتر زندانبان از او خواست که اظهار ندامت بکند و سپس او را تهدید به مرگ نمود. طاهره می‌گوید: «می توانید به زودی، هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوی پیشرفت و مبارزهٔ زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید، نمی‌توانید بگیرید.»

با آگاهی و آمادگی کامل از قبول پیشنهادات امتناع کرده و سرانجام به فرمان ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر وقتی که ۳۶ سال داشت به قتل رسید. او را با روسری که بر سر می‌نهاد خفه کردند و در چاهی انداختند.

۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۸:۱۶ ۰ نظر
جیران کمندی