اون روزی که ازم خواستی تا عید باهات بسازم؛ قهر نکنم و.... فکر نمیکردم انقدر کار سختی باشه
من با تو عاشق شدم یا حداقل فهمیدم احساس دوست داشتن چطوریه
اما با تو هم از داشتن این احساس متنفر شدم
برای من مساویه با ضعف و من از ضعیف بودن متنفرم
من وقتی ضعیفم که دارم بهش تظاهر میکنم تا کاری که میخوام انجام بشه و برام مساویه با قدرت هم هست.
اما حالا و رقصیدن به ساز تو حتی حالا که دیگه اون احساسات باشکوه از بین رفتن ضعیف بودنه.
امیدوارم زودتر بری که پرونده ما به زیبایی هر چه تمام تر بسته بشه.
من توان این حجم از تناقض رو ندارم
تو قرار نبودی باری روی بارهای دیگم باشی.
این کمترین حقم بود.
فعلا ساکت میمونم و این هم خودش ضعفه....